دنیای دیوونه

چاه ِ من
دنیای دیوونه

من... راوی ب.اب.ا...

آخرین مطالب
مطالب پربحث‌تر

نمی دونم!!!!!

پنجشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۵۱ ق.ظ
اومدم اینجا برات نوشتم ...دروغ گفتم که برای خوندنت نمی نوشتم و فقز اینارو گذاشتم اینجا تا دلم خالی بشه.......
دروغ گفتم....
با امید اومدم و نوشتم... برای تو نوشتم بابا.... دوس داشتم بیا و بخونی و برام تعریف کنی...حرف بزنی... یا حداقل جواب بدی...
بگی ماهییی...بیا برام بنویس تا بخونم... تا ببینم چی تو دلت داری... مگه چی می شد بابا...حرف دلمو می دونستی؟ خب باشه قبول... مگه چی میشد دوباره بخونی و ببینی.... چی می شد بابا...
چی می شد وقتی حالم خوب نبود بهم میگفتی... بهم می گفتی چم شده... چی می شد بابا...
بابا.......تو می دونی به جز تو کسیو برای حرف زدن نداشتم... تو که خودت با چشمات دیده بودی...
حالم که خوب نبود میومدم پیش تو...تئ که بهتر از من حالمو میدیدی...
من خراب شدم؟ باشه بابا....اصن من خرابه خراب...... خرابتم...... داغونه داغون.......
وقتی دلم می گرفت میومدم پیشت...خراب میشدم تو می گفتی باید یه آچارکشی بشی..... با آچار پیچ گوشتی درستم می کردی... حالا خیلی وقته که بهم دست نزدی....

۹۴/۱۱/۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰
m.m

نظرات  (۱)

یعنی دیگه سکوت و نمیشنوی بابا...
پاسخ:
سکوتو شنیدم بابا.........بیشتر از هرچیز دیگه ای سکوت شنیدم...
اونی که نشنیدم انگار دلتنگی بود... اونی که نشنیدم دوست داشتن بود...
من فقط لاف دوست داشتن و میزدم... 
خیلی کوچیکتر از دنیایی بودم که مادرش صدام می کردی..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
*post_image*